فصل دوم چرا نمی توانم سیگار را ترک کنم؟

نکات مهم فصل دوم

1- طغیان انگیزه باعث می شود کاری را شروع کنیم اما باعث ادامه دادن آن نمی شود.

2- تغییر عادت ها به دو دلیل چالش برانگیز است:

الف) سعی داریم چیز اشتباهی را تغییر دهیم.

ب) از راه اشتباهی سعی می کنیم عادت هایمان را تغییر دهیم.

در این فصل مورد اول را توضیح می دهیم و در فصل های بعدی مورد دوم را توضیح می دهیم

3- تغییر درسه سطح اتفاق می افتد:

الف) خروجی ها یا نتایج یا هدف ها

ب) فرایندها یا سیستم ها یا کاری که انجام می دهیم

پ) هویت یا اعتقادات یا جهان بینی همان تصویری که از خود داریم.

4- مسئله این نیست که یک سطح از دیگری بهتر است یا بدتر، تمام سطوح تغییر به روش خودشان مفید هستند.

مسئله مسیر تغییرات است که باید از هویت آغاز شود ( یعنی می خواهیم چه مدل آدمی شویم )

5- بنابراین در پس هر سیستمی از رفتارها، سیستمی از اعتقادات وجود دارد.

6- فرض کنید شما در حال ترک سیگار هستید و دوستی به شما سیگار تعارف می کند اگر بگویید ممنون نمی کشم دارم ترک می کنم یعنی هنوز به این باور نرسیده اید که دیگر یک فرد سیگاری نیستید بلکه فرد سیگاری هستید که می خواهد سیگار را ترک کند. 

اما اگر باور کرده باشید در جواب می گویید ممنون سیگاری نیستم 

به ظاهرهر دو عمل یکسان است یعنی سیگار نکشیده اید ولی در حالت دوم شما تغییرات را از هویتتان شروع کرده اید.

7- یا در مثالی دیگر فردی تصمیم می گیرد وزن خود را کاهش دهد، یعنی آن را به عنوان هدف برای خود انتخاب می کند.

در نتیجه شروع به اقداماتی می کند در جهت کاهش وزن مانند گرفتن رژیم غذایی و ورزش کردن

حالا اگر همین فرد بخواهد تغییرات را از هویت و باور خود شروع کند به جای تمرکز بر کاهش وزن، تمرکز خود را بر این می گذارد که چه مدل انسان هایی اندام متناسبی دارند و آن ها چگونه رفتار می کنند یعنی هویت خود را به کسی که رژیم غذایی سالمی دارد و ورزش هم می کند تغییر می دهد در نتیجه کاهش وزن هم اتفاق می افتد.

در ظاهر هر دو عمل یکسان است اما در حالت دوم احتمال اینکه شما از رژیم خود تخطی کنید کمتر است و همچنین بعد از رسیدن به وزن ایده ال دیگر هرگز اضافه وزن پیدا نخواهید کرد.

8- پس می توان گفت تغییر دادن عادت هایتان، تا زمانی که اعتقادات زیرساختی که منجر به رفتارهای گذشته تان شده تغییر نکند، دشوار است.

9- تغییر رفتار واقعی، تغییر در هویت است. ممکن است یک عادت را به خاطر انگیزه شروع کنید ولی تنها دلیلی که به آن پایبند می مانید این است که تغییر به بخشی از هویتتان تبدیل شود.

10- پیشرفت ها تا وقتیکه به بخشی از کسی که هستید تبدیل نشوند، موقتی خواهند بود.

     هدف خواند یک کتاب نیست، هدف خواننده شدن است.

     هدف دویدن یک مارتن نیست، هدف دونده شدن است.

     هدف یادگرفتن یک ساز نیست، هدف موزیسین شدن است.

11- از طرفی دیگر رفتارهای شما بازتابی ازهویت شما نیز هستند. 

کاری که می کنید نشان دهنده ی آن مدل انسانی است که فکر می کنید هستید ( چه آگاهانه و چه نا آگاهانه )

برای مثال کسی که خود را ورزشکار می داند، نیازی ندارد خود را برای ورزش کردن متقاعد کند.

12- و برعکس همین موضوع نیز وجود دارد هر چه یک تفکر با عمل و هویت تان بیشتر گره خورده باشد، تغییر دادن آن سخت تر است.

یعنی برای ترک یک عادت، اگر آن به هویت شما گره خورده باشد تغییر بسیار سخت است.

13- باور داشتن به چیزی که فرهنگتان به آن اعتقاد دارد (هویت گروهی) و چیزی که تصویر شخصیتان را تشکیل می دهد (هویت فردی) گفته می شود

14- افراد با یک هویت خاص بدنیا نمی آیند بلکه هویت از طریق تجربه بدست می آید.

هربار که ورزش می کنید بیشتر به این باور می رسید که ورزشکار هستید.

هربار که تخت خود را مرتب می کنید بیستر به این باور می رسید که فرد منظمی هستید

اگر بیست سال یکشنبه ها به کلیسا بروید بیستر به این باور می رسید که فرد مذهبی هستید.

15- به عبارتی دیگر می توان گفت هر چه شواهد بیشتری بر یک باور داشته باشید آن را بیشتر باور خواهید داشت این یک چرخه  است.

16- هیچ لحظه ی خاصی باورهای شما را عوض نمی کند، هر عملی که انجام می دهید یک رای به آن مدل فردی است که دوست دارید باشید.

هربار که یک صفحه می نویسید، شما یک نویسنده هستید.

هر بار که تمرین ویلن می کنید، شما یک نوازنده هستید.

هر بار که شروع به ورزش می کنید، شما یک ورزشکار هستید.

نتیجه گیری:

17- با تمرکز بر آن مدل آدمی که می خواهید بشوید، کارهایی را انجام بدهید که شما را به آن مدل آدم نزدیک می کند.

18- فرایند تغییر هویت دو مرحله ای است:

الف) تصمیم بگیرید چه مدل آدمی می خواهید باشید.

ب) با قدم های کوچک به خودتان اثبات کنید.

مثلا برای یادگرفتن زبان به خود بگویید چه مدل آدمی می تواند زبان جدید یاد بگیرد. سپس کارهایی را بکنید که آن آدم انجام می دهد.